داستان ذوالقرنین ،ذوالقرنین  کیست؟

یزدفردا :علی آبادی :نام ذوالقرنین و وقایع مربوط به بزرگی و عظمت او قبل از اینکه داستانش در قرآن نازل شود معروف بوده است . مردم او را به عنوان ذوالقرنین می شناختند و این از نظر قرآن و قرائن اطراف آیات ، مسلم است . نیز ، معلوم است که نزول این آیات ، بر اساس سؤالی بوده که مردم از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله درباره ذوالقرنین کرده اند .

اما اینکه این سؤال از طرف چه کسانی و چگونه مطرح شده است ، پرسشی است که پاسخ آن را در روایت زیر جستجو می کنیم ؛ در تفسیر المیزان چنین آمده است :

صاحب کتاب تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود : سبب نزول سوره کهف این بود که قریش سه نفر را به قبیله نجران فرستادند تا از یهودیان آن دیار مسائلی را بیاموزند و با آن رسول خداصلی الله علیه وآله را بیازمایند . آن سه نفر « نضربن حارث بن کلده » ، « عقبة بن ابی معیط » و « عاص بن وائل سهمی » بودند .

این سه نفر به سوی نجران حرکت کرده و جریان را با علمای یهود در میان گذاشتند . . .

ادامه روایت در آن کتاب چنین آمده است :

یهودیان گفتند : سه مساله از او بپرسید ، اگر آن طور که ما می دانیم پاسخ داد ، در ادعایش راستگو است . آنگاه از یک مساله دیگر بپرسید ، اگر گفت می دانم ، بدانید که دروغگو است . گفتند : آن مسائل چیست ؟ جواب دادند که از او از احوال جوانانی بپرسید که در قدیم الایام بودند و از میان مردم خود بیرون شده و غایب گشتند و در غیبتگاه خود خوابیدند . از او بپرسید چقدر خوابیدند ؟ نفراتشان چند بود ؟ چه چیز از غیر جنس خود همراهشان بود ؟ و داستانشان چه بود ؟

مطلب دوم اینکه از او بپرسید داستان موسی که خدایش دستور داد از یک عالم پیروی کن و از او تعلم گیر چه بود ؟ آن عالم که بود ؟ موسی چگونه از او پیروی کرد ؟ و سرگذشت موسی با او چه بود ؟

سوم اینکه از او از سرگذشت شخصی بپرسید که میان مشرق و مغرب عالم گردید تا به سد یاجوج و ماجوج رسید ؛ او که بوده ؟ و داستانش چگونه بوده است ؟

یهودیان پس از عرضه این مسائل جواب آن ها را نیز به فرستادگان قریش دادند و گفتند : اگر این طور که ما شرح دادیم جواب داد ، صادق است ، وگرنه دروغ می گوید .

فرستادگان قریش پرسیدند : آن یک سؤال دیگر که گفتید چیست ؟ گفتند : از او بپرسید که قیامت چه وقت به پا می شود ؟ اگر ادعا کرد که من می دانم قیامت چه موقع به پا می شود ، دروغگو است ، ولی اگر گفت جز خدا کسی تاریخ آن را نمی داند ، راستگو است .

فرستادگان قریش به مکه برگشتند ، نزد ابوطالب جمع شدند و گفتند : پسر برادرت ادعا می کند که اخبار آسمان ها برایش می آید ، ما از او چند پرسش می کنیم ، اگر جواب داد ، می دانیم که راستگو است ، و گرنه می فهمیم که دروغ می گوید ! ابوطالب گفت : هر چه دلتان می خواهد بپرسید !

آن ها آن مسائل را مطرح کردند . رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود : فردا جواب هایش را می دهم ؛ اما در وعده ای که داد « ان شاءالله » نگفت . به همین جهت ، چهل روز وحی از او قطع شد تا آنجا که رسول خداصلی الله علیه وآله غمگین گردید و ( بعضی از ) یارانش که به وی ایمان آورده بودند به شک افتادند ، و قریش شادمان شده و به استهزاء و آزار ایشان پرداختند ؛ ابوطالب نیز سخت در اندوه شد .

پس از چهل شبانه روز ، سوره کهف بر پیامبر نازل شد . رسول خداصلی الله علیه وآله از جبرئیل سبب تاخیر را پرسید ؟ ( جبرئیل ) گفت : ماقادرنیستیم ازپیش خود نازل شویم جز به اذن خدا .

می دانید که سوره کهف شامل سه داستان است : داستان اصحاب کهف ، داستان حضرت موسی علیهم السلام و حضرت خضرعلیهم السلام و داستان ذوالقرنین که طبق روایت بالا ، به خاطر سؤال آزمایشی مشرکان مکه از حضرت محمدصلی الله علیه وآله نازل شده است .

داستان ذوالقرنین


آیه

«و یَسألونَکَ عَن ذی القَرنَینِ قُل سَأتلوا عَلَیکُم مِنهُ ذِکرا» یعنی (ای پیامبر! تو را می پرسند از قصه ذوالقرنین. پس بگو به زودی برایتان از آن ذکر خواهم کرد.)

خدای عزّ و جلّ گفت که، ما مَر او را دستگاه داده بودیم اندر روی زمین از مشرق تا مغرب و بداده بودیم مر او را از هر چیزی که بخواستی که بکند، بسیار چیز.

پس خدای عزّوجلّ، مر ذوالقرنین را به هر سویی که رفت خواستی، سببی ساخته بود و مر او را الهام آن داده تا بدان سبب بِدان جا رسیدی و بدان سبب، بدان مراد رسیدی.
ذوالقرنین کیست؟

اندرین ذوالقرنین، مردان علم را اختلاف است که وی را چرا ذوالقرنین خواندندی. بعضی گفتند، نام وی اسکندر بن قیصر بود.

و از علی علیه السلام روایت آید که او گفت: او را بدان ذوالقرنین خواندندی که بر دو جانب سرش زخم یافته بود از راست و از چپ.

و گویند که: پدر ذوالقرنین، مَلِکی بود جبار نامش فیلاسون. چون پدر بمرد، مُلک به اسکندر رسید. هم بر طریق پدر برفت اندر متکبری و ستم کاری. ایزد تعالی بر وی رحمت کرد و مر او را ندیمی پارسا روزی کرد. این ندیم وی را گفت: ای مَلِک! توبه کن و به خدای عزّوجلّ ببازگرد، پیش از آن که بمیری و بی عذر و حجت پیش خدای تعالی رَوی.

اسکندر بر وی خشم بگرفت. بفرمود تا وی را به زندان بازداشتند. سه روز اندر آن زندان بماند. شب سوم ایزد تعالی فریشته ای را بفرستاد تا وی را گفت: خیز از زندان بیرون رو. گفت: چگونه روم که درها بسته است. فریشته گفت: بَر نِگر. برنگریست. آسمانِ خانه دید، باز شده، فریشته مر او را برداشت و از آنجا بیرون آورد و به خانه اش آورد. و چون روز شد، وی را در زندان نیافتند و بام زندان گشاده دیدند.

خبر به اسکندر رسید. بر نشست بر خاصگان خود، بیامد. بدید بامِ زندان بر آن گونه. شگفت بماند و بترسید. دانست که قدرتِ خدایْ راست تعالی. پس بجست آن ندیم را، در خانه نیافت. کسان فرستاد به طلب وی، درنیافتندش. خبر یافت که او در کوهی شده است و نماز می خواند.

* * *

ذوالقرنین بر نشست بر جماعتی و قصد وی کرد. چون از دور وی را بدیدند، آواز داد که یا اسکندر! از خدای بترس که تو اندر قبضه قدرت حق کم[تر] از پشه ای. توبه کن و به خدای بازگرد. اسکندر بفرمود که بگیریدش. چون قصد وی کردند، ایزد تعالی آتشی پدید آورد تا همه را بسوخت. ذوالقرنین به سجده اندر افتاد و به خدای عزّ و جلّ بازگشت و پارسایی پیشه گرفت.

پس حق تعالی او را کرامت ها داد و اسباب ها بر وی آسان گردانید تا به مشرق و مغرب برسید و جنگ های بسیار کرد. اول مَلِکی که بر وی بیرون آمد از کافران، داریوشِ مَلِک گفتندی، مَلِک پارس بود. ایزد تعالی او را هلاک کرد. از آن پس، به سوی ملک هند رفت. مر او را، پور مَلِک گفتندی. این پور ملک قصد وی کرد. او را ایزد تعالی نیز مقهور گردانید.
هیبت ذوالقرنین

گویند که: ایزد تعالی وحدَه، هیبتی از ذوالقرنین به دل خلق نهاد و اسباب ها و راه ها بر وی آسان کرد. و نام وی در میان خلق، بزرگ شد. [هم چنین] ایزد تعالی، نور و ظلمت را فرمان بردار وی کرد و هر دو را از جمله لشکر وی کرد تا هر کجا که خواستی می رفتی و به هر شهری که رسیدی، ایشان را به خدای عزّ و جلّ می خواند و به مسلمانی. اگر اجابتش نکردندی، تاریکی بر ایشان گماشتی تا همه، حیران شدندی.

هم بر این گونه می رفت تا به مغرب رسید. یافت آنجا قومی که عده ایشان، خداوند تعالی دانست. تا اینکه به کوه قاف رسید. فریشته ای دید دست بر آن کوه نهاده و همی گفت: سبحان ربی مِن مُنتَهی الظُّلمَةِ الی النور. چون ذوالقرنین آن بدید، از هیبت به سجده اندر افتاد. بماند اندر سجده تا دیری. تا حق تعالی او را قوتی داد تا سر بر توانست گرفت و اندر فریشته نگریست. فریشته گفت: یا فرزند آدم! چگونه رسیدی این جا که هیچ آدمی این جا نرسیده است. ذوالقرنین گفت: همان خداوند تبارک و تعالی که تو را این قوت داد تا این کوه را به دست گرفته ای، مرا قوت داد تا این جا رسیدم. پس ذوالقرنین وی را پرسید که: تو چه خلقی؟ گفت: ایزد تعالی مرا بر این کوه موکل کرده است. اگر گرانی این کوه نیستی، زمین از جنبیدن نیآرمیدی که سَرِ این کوه به نزد آسمان است و پائین این کوه به زیرِ زمین است.

پس ذوالقرنین وی را گفت: یا فریشته! مرا پندی ده. گفت: غم روزی فردا مخور، و کار امروز نیز به فردا میفکن؛ طاعت را و عبادت را و هر چه از دست تو از دنیا فوت شود، غم مخور، و رِفق و مدارا را به کار بند و بر خلق خدای، جبار و متکبر مباش.

* * *

و ذوالقرنین چون بدانجا رسید که آفتاب فرو شود، چنان دید مر آفتاب را که اندر چشمه ای از آب گرم فرود می شود. آنجا شهری دید بسیار بزرگ و مردمی فراوان. یافت آنجا قومی از مردمان. گفتیم ما وی را به وحی: ای ذوالقرنین! اکنون حال این قوم از دو بیرون نیست، خواهی مر ایشان را بکش، خواهی بر ایشان نیکو رو.

جواب داد ذوالقرنین و گفت: اما هر که از ایشان کافر باشد، سرانجام از آن زودتر که ما او را به شمشیر بکُشیم پس بازگردانند سوی خداوند عزّوجلّ، یعنی که پس از مرگ، خدای عزّوجلّ او را عذاب کند عذاب های سخت منکَر. و گفت: هر که از ایشان ایمان آرد و با ایمان، کار نیکو کند، مکافات او، بهشت جاودانه باشد و ماوی را نیکویی ها گوییم و با وی دُرُشتی نکنیم و کار بر وی آسان گیریم و بنوازیمَش به خوبی.

پس ذوالقرنین از آنجا برفت بر آن سبیلی که خداوند تعالی فرموده بود.
یأجوج و مأجوج

تا آنکه ذوالقرنین به قومی رسید که هیچ سخن ذوالقرنین و قوم وی نفهمیدندی. و سخن ایشان از قوم ذوالقرنین کسی پی نیفتاد. اما ایزد تعالی، ذوالقرنین را الهام داد تا سخن ایشان پی افتاد.

گفتند: ای ذوالقرنین! این یاجوج و ماجوج، ایشان اندرین زمین، فساد بسیار می کنند و هیچ تر و خشک نگذارند که نه همه بخورند و آنچه بماند با خویشتن ببرند، و گفتند به ذوالقرنین که: بپذیریم از تو خراجی چندان که تو خواهی یعنی مالی بدهیم بر آن که میان ما و آنان، بندی فرمایی بستن، چنانکه ایشان بیرون نتوانند آمدن.

جواب کرد ذوالقرنین ایشان را، گفت: بدین مال که شما بر من می عرضه کنید، مرا بدان احتیاج نیست. ازیرا که آنچه خداوند تعالی مرا داده است بِه از این است که شما عرضه می کنید. اما مرا به تن یاری دهید تا من میان شما و ایشان، بندی بندم چند کوهی. گفتند: چه فرمایی؟ گفت: بیارید. از بهرِ من آهن ریزه و سنگ. بفرمود تا آن سنگ ها بتراشیدند. پس یک رده سنگ نهاد و زِبَر وی آهن ریزه افکند و از بر آن باز آهن نهاد و سنگ. هم چنین یک رده سنگ می نهاد و یک رده آهن ریزه ها، تا برابر کوه ها شد. پس هیزم بر هر دو روی کوه ها انبار کرد و دم ها بساختند. آن گاه گفت: در دمید. اندر دم ها دمیدن گرفتند تا آن سنگ ها و آهن ها چون آتش گشتند. گفت: بیارید روی ها تا بگدازیم و فرو ریزیم از برِ آن. روی بیاوردند، بگداختند، پس فرد دوانیدند از برِ آن تا اندر میان شکاف های وی گداخته فرو دوید. از سنگ و آهن و روی، کوهی گشت.

آن گاه خداوند تعالی گفت و شاید از زبان ذوالقرنین گفت که او قوم را گفت: نتواند یأجوج و ماجوج که از این کوه برآیند و نیز نتوانند که در آن سوراخی ایجاد کنند.

پس ذوالقرنین گفت: این رحمتی است از خداوند من بر شما که مرا سبب کرد تا این سد، از پیش شما برآوردم.

مسعود عباسی جامد نیز در مطلبی تحت عنوان ذوالقرنین اینگونه به سئوال ذوالقرنین کیست در نشریه بشارت پاسخ داده

است:
و یسئلونک عن ذی القرنین قل سأتلوا علیکم منه ذکر

«و می‌پرسند از تو درباره ذی القرنین، بگو اکنون، برایتان از آن گزارش بخوانم».

ذوالقرنین و ماجرای یأجوج ومأجوج در سوره‌ی مبارکه کهف(آیات 83 تا 98) ذکر گردیده است.

شخصیت و ویژگی‌های ذوالقرنین براساس آیات قرآن کریم از این قرار است:

1. کشورگشایی که صاحب دو قرن(ذوالقرنین) است.2 کسی که سه نوبت سفر سوق الجیشی داشته است:

الف: سفر به غرب: جایی که احساس می کند که خورشید در چشمه‌ی سیاهی فرو می‌رود. «تَغرُبُ فی عَینٍ حَمئةٍ»1 (احتمالاً در سواحل دریای سیاه یا دریای اژه)

ب: سفر به شرق و دیدار با مردم وحشی و برهنه.

ج: سفر به منطقه‌ای که مردمش از او می خواهند که در برابر یأجوج و مأجوج سدّی بنا کند. «اَن تَجعَلَ بَینَنَا و بَینَهُم سَدّا»2

3. ذوالقرنین پادشاهی عدالت پیشه بود، نیکوکاران را پاداش و مفسدان را کیفر و ستمدیدگان را در برابر فسادگران حمایت می‌کرده است.

4. هدفش از آن همه فتوحات کسب مال و استثمار ملل مغلوب نبود، بلکه قصدش توسعه عدالت و امنیت در سایر مناطق جهان و کوتاه کردن دست ستمگران بوده است. «قالَ مَا مَکَّنّی فیه ربّی خیر فأعینُونی بُقوّةٍ أجعَل بینَکم وَ بَینَهم رَدماً»*«اِنّا مکّنّا له فی الارض و آتیناه من کُلِّ شیءٍ سَبَبا»3

5. ساختن سدّ با آهن و مس گداخته؛ نشانه‌ی تمدّن پیشرفته‌ی وی می‌باشد.«قَالَ اُنفُخُوا حَتَّی اذا جَعَلَه نَاراً قَالَ آتونی أُفرِغ عَلیه قِطِرَاً»4

با توجه به خصوصیات ذکر شده در قرآن کریم، ذوالقرنین با کدامیک از کشورگشایان تاریخ منطبق است:

1ـ ابوکرب شمر یحرعش بن افریقس حمیری.

2ـ صعب بن همال حمیری(320 ـ 300م). (وی آخرین شاه دوره‌ی سوم یمن275 ـ 300م)

3ـ منذر بن ماء السماء در اشعار امرء القیس به عنوان ذوالقرنین یاد شده است.

4ـ اسکندر کبیر(356 ـ 323 ق م)

5ـ شی هوانگ تی(قرن سوم ق.م) پادشاه بزرگ چین.

6ـ کوروش سوم(539 ـ 560ق.م)

7ـ داریوش بزرگ (522 ـ 483 ق. م)

در این شماره از مجلّه بشارت، به معرفی شخصیت اسکندر کبیر و قرآئن موجود با شخصیت او درباره‌ی ذوالقرنین و همچنین شی هوانگ می‌پردازیم.

اسکندر کبیر(356 ـ 323 ق.م): مفسران قدیم مانند: طوسی، طبرسی، ابوالفتوح رازی، فخررازی، بیضاوی، میبدی و مواهب علیه، ذوالقرنین را اسکندر رومی دانسته و در نبوت او اختلاف کرده‌اند.5

ابن خلدون نیز ذوالقرنین را اسکندر دانسته است.6

اسکندر در زبان یونانی الکساندروس«Alexander) از دو کلمه ترکیب شده الکسو یعنی:حامی واندروس به معنی: انسان می‌باشد، بنابراین،معنی ترکیبی اسکندر(حامی انسان) می‌تواند منطبق با شخصیت ارائه شده‌ی قرآن باشد. خداوند ابر را در تسخیر او درآورده بود تا بر او سوار شده و هر کجا می‌خواست، می‌رفت. روزی که از روم بیرون آمد، مصر را تسخیر کرد و سپس با زنگیان پیکار کرد و بر آنان پیروز گشت و آنگاه عازم مغرب شد:«فَاتبَع سَبَباً حتّی اذا بلغ مغرب الشّمس وجدها تغرب فی عینٍ حَمِئة…»(سوره‌ی کهف،آیات 85 و 86) و به آن سبب توسّل جسته می‌رفت تا به مغرب زمین رسید تا نزدیک چشمه آب گرمی بر ساحل اقیانوس غربی با گروهی سبز چشم و سرخ موی و با هیبت برخورد کرد.7

ترمذ و سدّ یأجوج و مأجوج: اِنَّ یأجُوجَ و مَأجُوجَ مُفسِدُونَ فی الأَرضِ…».(سوره‌ی کهف،آیه‌ی 94)

سید قطب به مناسبت سدّ یأجوج و مأجوج می‌نویسد:«سدّی نزدیک شهر ترمذ از شهرهای تاجیکستان معروف به باب الحدید کشف شده در اوایل قرن15میلادی، دانشمند آلمانی سیلدبرجر از آن گذشته و آن را در کتاب خود ثبت کرده است، بعضی از فضلای معاصر که از چین دیدن کرده‌اند، می‌گویند در بعضی از نواحی چین قبایلی هستند معروف به یأجوج و مأجوج. بعضی از چینیان معتقدند: سدّ یأجوج و مأجوج، هم اکنون در منطقه‌ای معروف در هند است.که شرق آسیا را از غربش جدا می‌کند.»8

شی هوانگ تی(Shi Hwang _ti) قرن سوم ق.م

ذوالقرنین شی هوانگ تی پادشاه بزرگ چین، و یأجوج معرب یوچانک و مأجوج معرب مانچونک می‌باشد. قبایل وحشی چین و عَینٍ حَمِئةٍ،معرب هوتسینک است(که به زبان چینی به معنای چشمه‌ها و چاههای فواری است که آبهای سوزان و لجن داری را با گازهای شدید بیرون می‌دهد و در مغرب چین این چشمه‌ها بسیار فراوان است.» و سدّ ذوالقرنین، همان دیوار معروف چین است. کشور چین در دو قرن و نیم قبل از میلاد بر اثر ضعف سلاطین دچار هرج و مرج شده و قبایل وحشی شمالی یأجوج(به نامهای مانویا یوچانک ـ مانگول یا مغول که قبایل مغول و تاتار از آنها منشعب می‌شوند)و مأجوج( از نامهای قبایل مانچو و منچورستان فعلی) به غارتگری اشتغال داشتند.

شی هوانگ تی، برای کوتاه کردن دست غارتگران، سپاه نیرومندی به فرماندهی وانک نسیان: بسیج کرد و با شکستهای پی در پی که بر قبایل مهاجم وارد ساخت. آنان را به سمت شمال عقب راند.89

و آنگاه به عمران و آبادانی شهر و وضع کشاورزان پرداخت، و محرمانه مردم را به تهیه وسایل سفر طولانی، نیرو و مهمات، خوراک و پوشاک و وسایل نقلیه، مهندسین و متخصصین راهسازی تشویق کرد. بعد از تکمیل وسایل و اسباب با اردوی عظیمی سفر خود را آغاز کرد.10



این بخش از تاریخ شی هوانگ تی منطبق با مفاداین آیه‌ی قرآن مجید می‌باشد که می‌فرماید:اِنّا مکنّا له فی الارض و‌آتیناه من کلّ شیءٍ سَبَباً «ما او را در زمین مکنت و اقتدار داده و از هر چیزی اسباب ووسایلی به وی دادیم». (سوره‌ی کهف،آیه‌ی84 )


سفر به غرب: حتّی اِذا بَلَغ مَغرِبَ الشَّمس…

پایتخت شی هوانگ، شهر هیان یانک کنار رود وئی شوئی واقع در شمال چین، مجاور شهر پکن پایتخت کنونی بود. وی به همراه ارتشی کاملاً مجهز از طریق ایالت شانسی رو به مغرب چین حرکت کرد. و به ایالت مغربی سیچوان رسید، که در آن سرزمین آبهای لجنی و گاز دار گرم فراوان بود.

این بخش از تاریخ هوانگ منطبق با این آیه‌ی قرآن کریم است که می‌فرماید:فَأتبَعَ سَبَباً حتّی اَذا بَلَغَ مَغرِبَ الشّمس وَجَدَهَآ تَغربُ فی عَینٍ حَمئةٍ…«پس ذوالقرنین به راه افتاد تا اینکه به محل غروب خورشید رسید و خورشید را چنان یافت که در چشمه گرم لجن آلود(حمئةٍ) غروب می‌کند».(سوره‌ی کهف، آیه‌ی 86)


سفر شرق حتَّی اِذَا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمس…

پس از پایان امور استان سیچوان در غرب، شی هوانگ از راه جنوب برای رسیدن به شرق چین، ضمن نبردهای سخت با سرکشان محلی، ایالات یوئی و چئو و یوانگ سی، را پشت سر می‌گذارد.11

این سفر منطبق با این قسمت از قرآن کریم است:ثُمَّ اَتبَعَ سَبَباً حَتّی اِذَا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمس «سپس به راه افتاد تا اینکه به کرانه‌های خاوری رسید.» (سوره‌ی کهف، آیه‌ی 90)

شی هوانگ برای رفاه مردم دستور می‌دهد که در بین شهرها راهسازی شود.

این فرمان با جمله‌ی آخر آیه‌ی یسراً(آسانی و رفاه مقرّر خواهیم داشت.»

منطبق می‌باشد. مشرق چین تا مصبّ(محل ریزش) رود یانگ تسه کیانگ منطقه حارّه استوایی است که تابستانی بسیار گرم و زمستانی معتدل دارد. این بخش منطبق با این قسمت از آیات مربوط به ذوالقرنین است که مردمان آن را عریان و بدون لباس معرفی می‌کند: «لَم نَجعَل لَهُم مِن دُونِها سِتراً»

امروز هم برهنگی در سواحل و جزایر پراکنده چین و ژاپن و حتی نواحی هند و چین متداول است و به افراد برهنه این مناطق «آی نو» یعنی پشمالو گفته می‌شود.

***

سفر به شمال: در سال 314 (ق.م) بر اثر فشار قبایل مهاجم، سلطان استان چئو، سدی از رود هوانگهو تا ساحل خلیج پیچلی کشیده بود و در همان زمان، سلطان استان ین هم، سدی از ایالت شانسی تا بقاز لیالوتونگ واقع در مرز کنونی منچوری احداث کرد.

تلاقی این دو سد که یکدیگر را قطع کرده‌اند، در نزدیکی بندر فعلی یونک پیک واقع در ساحل خلیج پیچلی است.

درست در این نقطه است که شی هوانگ در سفر خود به شمال شرق بین این دو سد رسید، این همان دو سدی است که قرآن مجید به آن تصریح کرده و می‌فرماید:« حتّی اِذا بَلَغ بین السَّدینِ ؛تا اینکه ذوالقرنین بین دوسد رسید». (سوره‌ی کهف،آیه‌ی 93)

و پس از بازدید از این دو سد، دستور می‌دهد که سد استوار و خلل ناپذیری بسازد.

***

سدّ ذوالقرنین یا دیوار چین:

سستی و خرابی سدهای اولیه که باعث رخنه‌ی اقوام مهاجم یوچانک و مانچونک شده بود، منجر به شکایت اهالی به شی هوانگ شد و به دستور او دیوار و سد محکمی شروع به ساختمان می‌شود که ارتفاع آن از 9 الی 12 متر عرض قاعده و پایه آن ده و طول آن چهار هزار کیلومتر است. به راستی این دیوار از عجایب ساخته‌های بشر است و تاکنون طی2200 سال از عمر آن می‌گذرد،ولی بدون کوچکترین مرمت و تعمیر در منطقه سردسیر و در مسیر زلزله بدون کوچکترین شکافی بین مغولستان و چین که در سال204 قبل از میلاد بنا شده همچنان پابرجاست.

این سد و دیوار محکم مصداق بخش پایانی آیات ذوالقرنین می تواند باشد که می‌فرماید:

آتُونی زُبِر الحدید حتّی اِذا سآوی بین الصَّدفین قالَ انفخوا حتّی اِذا جعله ناراً قال‌آتونی افرغ علیه قطراً.

«گفت: برای من آهن بیاورید تا با فاصله میان دو بریدگی کوه معادل شود گفت: بدمید تا وقتی که آهن را به صورت آتش گرداند گفت: برای من مس را در حالت مذاب بیاورید تا به روی آهن گداخته بریزم.» (سوره‌ی کهف،آیه‌ی 96)

این آیه پایه آهنین و روکش مسین را در بریدگی میان دره و شکاف دو کوه مجاور ذکر می‌کند که با مراجعه به وضعیت کنونی ساختمان دیوار چین، نقاط و معابر کوهستانی واقع بین پکن و خلیج پیچلی(شمال شرقی چین) از تمام نقاط دیگر سد محکم‌تر و استوارتر ساخته شده است.

فَمَا اسطَاعُو أَن یظهَروُهُ وَ مَا استَطَاعُوا لَه نَقب

«پس از اتمام سد دیگر قبایل وحشی] نتوانستند از آن بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند.» (سوره‌ی کهف،آیه‌ی97)

دو شخصیت را که احتمال داده می‌شد،با ذوالقرنینی که در قرآن آمده است منطبق باشد را بررسی کردیم و اینک  به بررسی شخصیت‌های تاریخی دیگر می‌پردازیم.

قول دیگری نیز درباره ذوالقرنین هست و آن این که کورش سوم را ذوالقرنین معرفی می‌کند، چنانکه استاد علاّمه طباطبایی دراین باره می‌نویسند:«بعضی گفته‌اند ذوالقرنین همان کورش یکی از ملوک هخامنشی در فارس است که در 529 ـ 560 (ق.م) می‌زیسته و همو بود که امپراتوری ایران را تأسیس و میان دو مملکت فارس و ماد را جمع کرد، بابل را فتح کرد و به یهود اجازه مراجعت از بابل به اورشلیم را داد و در بنای هیکل کمک کرد، مصر را به تسخیر خود در آورد و … آنگاه رو به سوی مشرق نهاده و تا اقصی نقاط مشرق پیش رفت.»1
دلایل انطباق ذوالقرنین با کورش:

1.کورش مردی مؤمن،خدا شناس و موحد بود.

2. پادشاهی عادل و رعیت پرور و با رأفت و با احسان بود.

3.نسبت به ستمگران و دشمنان، مردی سیاستمدار و سخت گیر بود.

4. خدا به او از هر چیز سببی داده بود.

5. دین و عقل و فضایل اخلاقی و عِدّه و عُدّه و ثروت و شوکت در او جمع بود.

6. کورش به مغرب لشکرکشی کرد و بر لیدیا و اطراف آن نیز تسلط یافت.

7.کورش بار دیگر به طرف مشرق حرکت کرد و به «مَطِلعَ الشَّمس» رسید و در آنجا با مردی صحرا نشین و وحشی دیدار کرد.

8. همچنین کورش سدی بنا کرد و این سد در تنگه داریال و میان کوه‌های قفقاز و نزدیکی‌های شهر تفلیس است.2

داستان ذوالقرنین در پاسخ به سؤالی است که یکی از علمای یهود مدینه از پیامبر اکرم (ص) می‌پرسید: «یسئلونک عَن ذِی القَرنین»ِ. طبیعی است که سؤال یهودیان در مورد شخصیتی است که عرب نبوده ؛ بلکه در ارتباط با آنان است.

در این راستا، رؤیای دانیال نبی (ع) در کتاب‌های یهودیان است که در خواب می‌بیند؛ قوچی با شاخ‌های خود زمین‌های غرب و شرق و جنوب را شخم می‌زند. ناگاه بز کوهی تک شاخی از غرب زمین را می‌کارد و با قوچ رو به رو می‌شود و آن را از میان برمی‌دارد.

پس از آن فرشته‌ای می‌اید و خواب دانیال را تعبیر می‌کند که صاحب دو شاخ، پادشاه پارس و ماد است. و بزیک شاخ اسکندر است که دارا ـ آخرین پادشاه پارس ـ را برمی‌اندازد.3 و آنگاه کشف مجسمه کورش با دو شاخ و دو یال، در دشت مرغاب فارس را سندی قوی بر این مدّعی می شمارد.

گر چه بعضی از محققان، کتاب دانیال را ساختگی و قرن‌ها بعد از سقوط بابل و آزادی یهود دانسته‌اند و بسیاری زمان تألیف را بعد از قرن اوّل میلادی می‌دانند، فقط پروفسور مالکس لوئر4 تالیف آن را در سال 164 قبل از میلاد دانسته است.5

امّا استاد ابوالکلام آزاد می‌گوید: ممکن است سفر دانیال یک داستان ساختگی باشد؛ ولی آنچه در قرآن آمده مسلماً دارای اصل و حقیقتی است.6 مورخان معاصر،به شخصیت والا و عادل و با فضیلت کورش گواهی داده‌اند.7
محل سدّ آهنین کورش در آسیای میانه:

سدّ ذوالقرنین از نظر استاد ابوالکلام آزاد، در محلّی بین دریای خزر و دریای سیاه واقع شده که سلسله کوه‌های قفقاز بین جنوب و شمال را قطع می‌کند و فقط یک راه درتنگه میان این سلسله کوه‌ها وجود دارد.

این راه امروز به نام تنگه داریال خوانده می‌شود و در ناحیه ولادی کیوکز8 (ماوراء قفقاز) و تفلیس واقع شده است.

هم اکنون بقیای دیوار آهنی در این نواحی هست. معبر داریال بین دو کوه بلند واقع شده و این سد که آهن زیادی در آن دیده می‌شود، در همین درّه وجود دارد.ترک‌ها دروازه را دامرکپو؛ یعنی دروازه آهنی خوانده‌اند و امروزه هم به همین نام می‌باشد.
داریوش بزرگ(522 ـ 483 ق.م):

برخی داریوش بزرگ پسر عموی کورش را که هشت سال پس از وفات وی به جای او بر تخت نشست، ذوالقرنین دانسته‌اند.
دلایل انطباق:

کورش و داریوش هر دو تا دریای سیاه لشکر کشی کرده‌اند و هر دو تا مشرق پیش رفته و با سکایی‌ها مبارزه کردند، و آنان را عقب راندند. کورش نخستین کسی است که ماد و پارس را با هم متحد کرد، لقب ذوالقرنین سزاوار اوست، ولی او در جنگ با ماساژت‌ها کشته شد و بعید است که در حدود مملکت خود سدّی بنا کرده باشد؛ امّا داریوش سکایی‌ها را عقب راند و ایران را از دست آنان راحت ساخت و معنای داریوش که معنای مانع است 9با ساختن سد و منع اقوام مهاجم متناسب است.

داریوش بزرگ دشمنان را مغلوب و نفوذ خود را از سوی شمال شرقی تا شط سیحون و از جنوب شرقی تا کنار رود سند و از مغرب تا شبه جزیره یونان توسعه داد و همه ملل آسیای غربی و آسیای میانه و مصر و حبشه را زیر فرمان خود در‌آورد.10

در یکی از کتیبه‌هایی که باستان شناسان از داریوش کشف کرده‌اند و 2500 سال قدمت دارد،آمده است:

«داریوش به عموم مردم اعلام می‌کند که اهورا مزدا سلطنت را از فضل و رحمت خود به من بخشید و من به توفیق او بر تحکیم صلح و آرامش در زمین دست یافته‌ام.»11 این کتیبه که گفته می‌شود به فرمان داریوش نقش شده، با قول ذوالقرنین در قرآن کریم موافق است که می‌گوید:«هذا رَحمَة مِن رَبّی …؛این رحمتی از جانب پروردگار من است …».(سوره کهف، ایه‌98).12

بعضی از محققان در مورد اسکندر و داریوش و کورش و شی‌هوانگ تی و … در بسیاری از مسائل تاریخی تردید داشته‌اند.13

از مجموع تحقیقات دانشمندان و مفسّرانی که خلاصه نظرات آنان را از نظر گذراندیم می‌توان نتیجه گرفت:

1. این تحقیقات علمی و نظری نیاز به کار عملی دارد تا بتوان قاطعانه در مورد مصادیق هشتگانه ذوالقرنین نظر داد. امید است که باستان شناسان با سفر به مناطق احتمالی و کاوش عملی، از حقیقت امر آگاه شوند.

2. آنچه مایه تردید بسیاری از محققان می‌باشد این است که از ظاهر یات قرآن برمی‌اید که ذوالقرنین، فردی موّحد،با ایمان و عادل بوده و در مورد هر یک از کشور گشیان هم سخن از ایمان و عدالت شده و هم از ظلم و شرک؛ امّا باید دانست که نه یات مذکور دلیلی بر عصمت ذوالقرنین است و نه آنچه درباره این کشور گشیان گفته شده قطعی است،چه بسا تشابه اسمی و حبّّ و بغض‌ها موجب شده که فردی را مدح یا قدح کنند.

3.آنچه که این یات بما می‌آموزد این است که حوادث تاریخی،حادثه‌ای اتفاقی و تصادفی نبوده و این پادشاهان و کشورگشیان نیستند که این تحوّلات مهمّ تاریخی را می‌آفرینند؛ بلکه همه به فرمان خداست، لذا خداوند بیشتر کارها را به خود نسبت می‌دهد و می‌فرماید:

«إنّا مَکَنّا لَه فی الأرضِ و آتیناه مِن کُلّ شیءٍ سبباً …».«قَالَ مَا مَکّنّی فیه رَبّی قالَ هَذا رَحمَة مِن ربَّی …»

4. از آنجا که وقایع تاریخی قانونمند و به فرمان خداست، می‌بینم که به طور مشابه تاریخ تکرار می‌شود و چقدر تاریخ زمان کورش و اسکندر و شی هوانگ تی به یکدیگر نزدیک هستند تا جایی که مفسران و مورخان رابه حیرت وا‌داشته که کدام یک از اینان ذوالقرنین هستند؟

پی نوشت:
1. تفسیر المیزان،ترجمه: موسوی همدانی ، ج 26،ص 304.

2. همان ،صص،304 و 305.

3. سفرِ دانیال 8 ـ 1.

4. Max loehe

5. A history of religionin the old testament

6. کورش کبیر(ذوالقرنین) ابوالکلام آزاد،ترجمه دکتر باستانی پاریزی، ص 192.

7. universal history of the world, T-A hammerton, B.Grudi, V.2.

8. Vladi kavkas

9.قاموس کتاب مقدس، جیمز هاکس، ص 364.

10. فرهنگ عمید. اعلام 5، ص 499 ـ 500.

11. Rawlinson: five great monarchies the ancient eastern world

12. رجوع شود به ابوالکلام آزاد، ذوالقرنین، ترجمه دکتر باستانی پاریزی، ص 263.

13. ذوالقرنین کیست،دکتر سید حسن صفوی، ص 46 ـ 65؛ سید موسی میر مدرس، کوروش و ذوالقرنین از دیدگاه تاریخ و ایین.


یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا